مقابل هم قرار دادن. مقابل کردن. مواجه گردانیدن، مدعی و منکری را در مجلس به مشافهۀ ادعا و انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفتۀ یکی از آنها ظاهر آید: آنانکه منکرند بگو روبرو کنند. (یادداشت مؤلف)
مقابل هم قرار دادن. مقابل کردن. مواجه گردانیدن، مدعی و منکری را در مجلس به مشافهۀ ادعا و انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفتۀ یکی از آنها ظاهر آید: آنانکه منکرند بگو روبرو کنند. (یادداشت مؤلف)
هدایت کردن و ارشاد نمودن. (ناظم الاطباء) : گلت از خار و خارت از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد. (گلستان). گفت او را ندانم گفت منت رهبری کنم. (گلستان). طالع میمون و بخت همایون در این بقعه ام رهبری کرد. (گلستان)
هدایت کردن و ارشاد نمودن. (ناظم الاطباء) : گلت از خار و خارت از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد. (گلستان). گفت او را ندانم گفت منت رهبری کنم. (گلستان). طالع میمون و بخت همایون در این بقعه ام رهبری کرد. (گلستان)